در سهگانهی پوچیِ کامو یعنی کتابهای بیگانه، کالیگولا و اسطوره سیزیف نویسنده فقط با مواجهه با پوچی و پدیده انکار سر و کار دارد. در حالی که بعد از آن در سه کتاب دیگر یعنی کتابهای عصیان، شهربندان و عصیانگر او به اندیشهی ایجابی، نتیجه و راهکارِ روبرو شدن با این پوچی میپردازد. و در واقع بیشتر تمرکزش بر مسیری است که در راه گذر از این انکار طی میکنیم.
در بیگانه ما شاهد عصیان منفعلانهی مورسو هستیم. چیزی که سرانجام و هدفی را هم در پی ندارد. ولی در کتاب طاعون نوعی همبستگی و اتحاد را میبینیم که رفته رفته در حال شکلگیری است. بهنوعی این عصیان، از بیگانه تا طاعون تغییر کرده، از فردیت فاصله گرفته و به سمت یک حرکت و عصیانی اجتماعی پیش میرود. پس در این مرحله میتوانیم بگوییم: «طغیان میکنم، پس ما هستیم!»
کامو در ابتدای کتاب به توصیف شهر ساکت، بیسبزه و بیروحِ ارن میپردازد. مردمی که عشق ورزیدن را بلد نیستند و تنها به فکر کسب درآمد روزهایشان را سپری میکنند. به همه چیز عادت کردهاند و درگیر زندگی روتینوارِ خویش هستند.
این شهر رفته رفته از هجوم موشهای طاعون زده پر میشود. و مردم را یک به یک بیمار میکند. سرایت طاعون از فردی به فرد دیگر به حدی سریع و راحت است که دروازهی شهر را میبندند، بیماران را از خانوادههایشان دور و قرنطینه میکنند.
دکتر ریو یکی از پزشکان شهر است که به بیماران رسیدگی میکند و با همکارانش سعی در پیروز شدن بر طاعون با ساختن سرم و راهکارهای متفاوت دارد.